- یک زمان
- اندک زمانی، مدت کمی، دمی
معنی یک زمان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم صدا، هم آواز، هماهنگ، متفق
یک زبان شدن: کنایه از هماهنگ شدن، متحد شدن، با خلوص نیت رفتار کردن
یک زبان گردیدن: کنایه از هماهنگ شدن، متحد شدن، با خلوص نیت رفتار کردن، یک زبان شدن
یک زبان شدن: کنایه از هماهنگ شدن، متحد شدن، با خلوص نیت رفتار کردن
یک زبان گردیدن: کنایه از هماهنگ شدن، متحد شدن، با خلوص نیت رفتار کردن، یک زبان شدن
یک بار یک دفعه: ده شیر برزم یکزمان کشت ده گنج به بزم یک عطا کرد. (مسعودسعد)، حرکات واثراتی که دریک زمان با هم حادث شونداعمال و یا عکس العملهایی که همزمان باهم انجام یا بروز کنند همزمان
آنگاه در آن وقت
در حال فورا فی لافور. رشته و ریسمان تافته که در سوزن کشند
هم روزگار، معاصر، هم دوره، هم عصر، دارای زمان یکسان
بند زمان چون: گاه ناگاه همواره
داری حسن ظن
هم دوره هم عصر معاصر
درحال، فی الفور
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد
Timeless, Timelessly
Concurrent, Simultaneous
simultâneo
безвременный , вневременно
concurrente, simultáneo
zeitlos
równoczesny, jednoczesny
вічний , позачасово
одновременный
ponadczasowy, ponadczasowo
одночасний , одночасний
永恒的 , 永恒地
gelijktijdig
eterno, atemporalmente
gleichzeitig
senza tempo
eterno, atemporalmente
concurrent, simultané
intemporel, de manière intemporelle
concomitante, simultaneo
tijdloos
समकालीन , समानांतर